سلام هزارتا سلام به همه دوستای گلم
میبخشید که زود آپ میکنم چی کار میشه کرد؟دوری از شماها خیلی سخته.لابد مدام با خودتون میگین که این دختره فقط میخواد چرت و پرت بنویسه که به همه بگه مثلا من وبلاگ دارم ولی به خدا این طور نیست.دوباره اومدم که بازم از سوگند جونم که دوباره تشریف آوردن و مارو قابل دونستن و به وبلاگم نظر دادن تشکر کنم و بهش بگم دوستش دارم تا قیامت.
حالا با اجازه شما دوستان میخوام یکی از شعر های گروه آریانو که شماها خیلی دوستش دارینو براتون بنویسم.
آروم آروم
شد از کمون نگاه تیری به قلب بی رها
نشست تو سینه گل با آرزوها
تبسمی خونه کرد رو باغ سرخ لبا روشن شد از رخ ماه رنگ شبا
آروم آروم آروم انگاری این دل به یه حس تازه کرده دچارم
دیگه پیداست از این چشمای رسوا که چه رازی پنهون تو سینه دارم آروم آروم
حالا چشما دیگه هرجا نقش رسوایی چشماتو میبینه
حس خوبه باتو بودن راز بر ملای قلب من همینه
آروم آروم آروم انگاری این دل به یه حس تازه کرده دچارم دیگه
دیگه پیداست از این چشمای رسوا که چه رازی پنهون تو سینه دارم 
چطور بود؟بازم لذت بردین از این شعر؟اگه یه جاهاییش غلط بود به بزرگی خودتون منو ببخشین.
خیلی دوستون دارم تا بی نهایت تا قیامت
قربون همتون برم من
فداتون بشم
دوستای گل و قشنگ و نازم نظر یادتون نرهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا









راستی اگه شماها هم مطلب جدیدی در باره ساناز و سحرم داشتین تورو خدا بهم بگین.
موفق باشین.